20 ژوئيه 2014؛ روز تاريكي براي جمهوري فرانسه
تصاوير تظاهرات روزهاي اخير در فرانسه حقارتآور است و در شأن اين كشور نيست. چگونه به اين جا رسيدهايم؟ بازتاب درگيريهاي خاورميانه در كشوري متكثر مانند فرانسه سابقه دارد، اما به ندرت با چنين خشونتي.
هيچگاه چهرة فرانسه اينقدر درهم، آشفته و ناشناخته نبوده است. انكار وجود تكثر در فرانسه خيالپردازي و اشتباه محض در محاسبه است. وانگهي در سالهاي اخير، اين کثرتگرايي با اجراي مشي جدايي دين از سياست كه به نظر ميرسيد كه اجتماع مسلمانان را هدف قرار داده بود تقويت گرديد، حال چقدر اين سخنان و گفتگوها تأثير مخرّب بر هويت ملي گذاشت، بماند.
من دقيقاً آن شب سپتامبر 1982 را پس از فاجعة صبرا و شتيلا به خاطر دارم كه فرانسوا ميتران اين كشتار را شديداً محكوم كرد و التهاب ناشي از ديدن تصاوير جسد صدها فلسطيني غيرنظامي را كه در برابر ديدگان نيروهاي اسرائيلي به دست فلانژيستهاي لبناني به خاك و خون غلتيدند اندكي آرام نمود.
آقاي رييس جمهور پرتاب راكتها را محكوم كرد، اما با اندكي تأخير آتش مهيبي كه از آسمان غزّه ميباريد ملامت نمود. بايد بدانيم كه همان اندازه كه پرتاب راكت قابل چشمپوشي نيست، مجازات جمعي نيز محكوم است.
واقعيت اين است كه ما ديگر در قبال اعراب سياست روشني نداريم و صداي ما شنيده نميشود، اما موضوع امروز، امشب اين نيست كهبه حل اين منازعه بپردازيم. قدر مسلم، همه يهوديان فرانسه عضو «بتار» يا «ليگ دفاع يهود» نيستند. همه يهوديان فرانسه صهيونيست هم نيستند. بسياري از آنها حتّي مذهبي و التزام عملي هم ندارند. مسلمانان فرانسه نيز همه آشوبگر و طرفدار فلسطينيها نيستند. هر يك حق دارند با قربانيان حملات هوايي و پرتاب راكت ابراز همبستگي كنند، همچنانكه ديگر شهروندان نيز كه به اين حوادث حساساند علاقهمندند احساسات خود را بيان كنند. ولي ممنوع كردن تظاهرات در اين هنگام كه جامعة مسلمانان در ماه رمضان، خود را در غم مردان، زنان و كودكان غزّه شريك ميدانند كاملاً بيمعني است.
نابساماني، در حالي كه فرانسه در ٢٠ ژوئيه سالگرد واقعه پيگرد يهوديان را برگزار ميكرد، به حدي بود كه بعضي از ما در اين تظاهرات ميهني مورد اتهام قرار گرفتيم. من بارها شنيدم و در شبكههاي اجتماعي خواندم كه «چرا بايد خاطرة يهوديان 1942 را زنده كنيم در حالي كه كودكان فلسطيني زير بمبهاي صهيونيستها جان ميدهند.» سخنان آقاي نخست وزير كه اتفاقاً با سالگرد اين فاجعة دردناك در تاريخ كشورمان همزمان شد، آب به آسياب كساني ريخت كه از روي ناداني يا آگاهي نميخواهند تاريخ دردناك قوم يهود را از اتفاقات اخير ملّت فلسطين تفكيك كنند. به اين ترتيب، سياست شل و ول ما در محكوم كردن اين فجايع يكطرفه به نفع اسرائيل تمام شد. اين افراطگرايي و خشونت بدون ترديد تا حدودي معلول آشفتگي و ناكامي است.
در اين جريان، تحريكها از هر دو طرف دامن زده ميشود؛ اين زنجيره پس از مرگ هولناك سه نوجوان اسرائيلي و كشتن يك نوجوان فلسطيني كه زنده در آتش جان باخت شكل گرفت و در اين بازي كه هر كس نقشي دارد، قربانيان كساني جز همان پياده نظام در عرصه شطرنج گستردهتر نيستند.
احساسات جوامع محلي به غليان آمده است، ديدن خشونت دائم، مرگ كودكان و مادران گريان در صفحه تلویزيون حالت تهوع به انسان دست ميدهد، به همان اندازه كه ناتواني جامعه بينالمللي براي متوقف كردن كشتار انسانهاي بيگناه؛ چه يهودي، چه عرب و چه مسيحي عراقي ايجاد تنفر ميكند.
اين همه اقدام ضد انسان و بياعتنايي... آيا نبايد فرياد كشيد «ديگر بس است»؟
ناتالي گوله
سناتور اورن